فقط جایی برای نوشتن.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دیدین دستتون میبره بعدا که جوش میخوره یه رد سفید به جا میذاره؟

پشت هر دو دست میمچه بخاطر سرم های بیمارستان لک‌های سفید هست و من با هربار دیدنش قلبم هزار تیکه میشه.

.

فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 13:39

دیده بودم ولی توجه نکرده بودم.

کویرموتور تو تبلیغاتش رو کلاه ها پاپیون زده فقط جایی برای نوشتن....

ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 13:39

امشب رفتیم مراسم ترحیم زن عموی مامانم، میم سر کار بود من با مامانم و داداشم اینا رفتم بعد از اونجا دلم می‌خواست برم خونه مامانم تا آخر شب که میم از سر کار بیاد دنبالمون ولی مامانم یه جورایی مانع شد.صبح هم که با مامان صحبت می‌کردم گفت که بابام دوباره شروع کرده به ناراحتی و گله گذاری که چرا مداد اینا می‌خواستن برای قولنامه خونشون برن من رو نبردن. یه جورایی بهم گفت فعلا نیا اینطرفا.این دومین دفعه ست که خون همه رو تو شیشه میکنه که چرا منو نبردن سر قولنامه، بهش میگیم هنوز قولنامه نکردیم میگه پس چرا این همه پول دادین میگیم روال شرکت اینه، میگه پس کلاهبردارن، میگیم میشناسیمشون میگه فلان. خلاصه همه رو دیوونه میکنه تا باز برگرده به روال عادی. حتی اون دفعه بهش گفتم بابا جان داماده خب، نمیشه زورش کنیم که. هرکار دلش بخواد میکنه. حرف حالیش نیست. بعد مراسم من که نشد برم خونه مامان، همگی اومدن خونه ی ما. امیر گفت یه حدیث کسا بخونیم حالا که دور همیم... دیگه یه حدیث کسا هم به نیت رفع گرفتاری جمع خوندیم و یه کم نشستن رفتن.. صبح با فاطمه سر چالش هاش با مامانش حرف زدم، گفتم میدونم مامانت زیادی حساسه، زبونش تنده قبول دارم ولی تو هم داری اذیتش میکنی و خدای نکرده کار دستت میده.ویس فرستاده که بعد حرفای تو رفتم با مامانم حرف زدم میگه برو ازین خونه هم منو راحت کن هم خودتو...خسته شدم بخدا از دستشون، کی درست میشن اینا؟به مامان میگم دعا کردم خدا یه مشکل بزرگ بهشون بده شاید یه کم قدر همو بفهمن، مامانم میگه خدا همچین مریضی از سرشون گذروند، فهمیدن مگه؟؟؟( سرطان و شفا خواهرم)به فاطمه ویس دادم خوشی زده زیر دلتون،. هیچ مشکلی ندارین افتادین به جون هم. مردم برای تک تک چیزایی که شما دارین حسرت میخورن و شما اصلا ن فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 13:39

میمچه با یه سرعتی داره بزرگ میشه که در حیرتم فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 17:51

وقتی میمچه رو بغل میکنم شیر بخوره، با دست چپ پای چپش رو میگیره.وقتی هم که گرسنشه، با دست چپ پای چپش رو میگیره و گریه میکنه فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 17:51

زده بودم به در بیخیالی و تفریح فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 17:51

اهم اهم

به خبری که هم اکنون به دست من رسید توجه فرمایید.

آقای میمچه دندون درآوردن فقط جایی برای نوشتن....

ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 15:59

از منت کشیدن( حتی کم ) از رو انداختن به کسی متنفرم. مخصوصا برای مسائل مالی.و سر خونه خریدن احدی نمونده که رو نزده باشیم، حتی برای کمتر از ده تومن!!! خسته شدم دیگه.به میم پیام دادم، دوتا انگشترام( انگشتر نشون و حلقه ازدواجمون)، سولاردم، چاقو برقی، چایی ساز، سرویس کریستالم و گوشیمو میفروشیم ولی دیگه به کسی رو نزنیم چون حالم داره بهم میخوره.گفت چایی ساز رو باشه ولی بقیه ش رو موافق نیستم.راستش همه طلاهام رو فروختم و خم به ابروم نیومد اما برای دونه دونه ی اینا میتونم یه هفته گریه کنم فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 15:59

نمیدونم این گریه ها و بی تابی های شبانه میمچه کی میخواد تموم بشه، چته آخه بچه خونه رو میذاری سرت؟؟ . فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 15:59